اینفوگرافیك | تهاجم هالیوودی



چهارده هدف دستگاه تبلیغاتی غرب در بیانات رهبر انقلاب
در اینفوگرافیك «تهاجم هالیوودی» محورهای سخنان بیست و دو سال گذشته‌ی حضرت امام خامنه ای « مدظله العالی » در رابطه با «اهداف و برنامه‌های هالیوود» در چهارده بخش مرور شده است.


http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22011/B/13911123_0122011.jpg

نقدی بر رویکرد برخی از آثار ارائه شده به فجر سی و یکم  / سینمایی در جستجوی هیچ


شاید بتوان پیشینه ی سینمای روشنفکری را در اوایل دهه ی بیست سینمای اروپا دانست. آن زمان که جوامع جنگ زده‌ی پس از جنگ جهانی اول (The big war) به سمت برخی مکاتب هنری از جمله سورئالیسم روی آورده بودند. در این فضای رخوت زده‌ی پس از جنگ، سینما نیز تحت تاثیر مکاتب مذکور کارهایی ارائه می کرد که مولفه های مکاتب فوق به وضوح در آنان دیده می شد. روال های غیر عادی، ساختار های کولاژ شده و دفورمگی از عمده چیزهایی بود که بدنه‌ی این کارها را تشکیل می‌داد.

یک نقاشی سورئالیستی اثر سالوادور دالی

اما نکته‌ی دیگری که در این سینما به واسطه‌ی سبک و سیاقش موجود بود، عدم ارائه‌ی فهمی واضح به مخاطب بود. گویا سینماگران در آن برهه به غیر قابل فهم بودن کارهایشان افتخار می کردند و هرچه یک فیلم کمتر قابل فهم بود و لایه‌های پنهان زیادی در آن وجود داشت که مخاطب عام نمی‌توانست آن را بفهمد، افتخار بیشتری برای سازنده اش فراهم می آورد و او را در جایگاه بالاتری قرار می داد. فیلم سگ اندلسی (۱۹۲۹) از جمله‌ی این فیلم‌ها بود.

اما اشکالی که باعث شد تا این سیتمای به ظاهر روشنفکر سورئالیستی دوام زیادی نیاورد، همین عدم برقرای ارتباط با مخاطب بود. شاید سینماگران پیرو این سبک، کمتر به فکر مصرف کننده بودند و بیشتر فیلم را می‌ساختند تا مورد تشویق جامعه‌ی به اصطلاح روشنفکر آن روز قرار گیرند.

پس از انقلاب اسلامی در ایران نیز در برهه های نخست سینمای روشنفکری با همان سبک و اسلوبی که ذکر آن رفت ظهور کرد. ولیکن بدون بررسی آنچه که بر سر سینمای غرب به واسطه ی این رفتار آمده است. فیلم هایی نظیر «نار و نی» و «آب، باد، خاک» و… از این دست اند.

در همان زمان(سال۱۳۷۰) در همایشی که در دانشکده ی سینماتئاتر با عنوان«بررسی سینمای پس از انقلاب» تشکیل شده‌بود، از شهید سیدمرتضی آوینی دعوت به عمل آمد تا به عنوان سردبیر مجله‌ی «سوره» حضور یابند و همچون سایر سینماگران که سینمای به ظاهر روشن فکر آن روز را تمجید می‌کردند، ایشان نیز به تعریف از این سینما بپردازد. ولیکن اتفاق برعکس شد. ایشان با طرح چند سوال به انتقاد از آن وضع پرداختند و دلیل عدم استقبال مردم از سینما در آن سال‌ها را همین تغییر لحن سینمای آن روز و روی آوردن به مضامین فلسفی و عرفانی خاص عنوان نمودند. ذکر برخی از آن سوالات برای فضای فعلی برخی از فیلم‌هایی که در جشنواره‌ی فیلم امسال ارائه شده‌اند مفید است:

شهید سید مرتضی آوینی«سینما چیست؟ آیا هنری است محض که هدف آن بیان هنرمند از خویشتن است؟ هنری همچون مثلاً نقاشی؟

اگر هنرمندِ نقاشی که بیانی آبستره و سورئال دارد، کارهایش را در خیابان های شوش و راه آهن تا خیابان ولیعصر به نمایش کذارد، چه اتفاقی خواهد افتاد و مردم درباره ی آثار او چه خواهند گفت؟

آیا نباید گفت که نقاشی مدرن مخاطب خاص دارد و به همین علت است که آرام آرام محل نمایش آن از معابرعمومی به موزه ها و گالری‌ها انتقال یافته‌است؟

آیا این نقاشی مخاطبش خاص نیست؟

آیا این سخن در مورد سینما نیز صادق نیست؟(مخاطب سینما نیز خاص است و قرار نیست بیان آن برای عامه‌ی مردم مناسب و قابل فهم باشد؟)

اگر چنین است پس چرا سینما‌ها را در همه جا از خیابان شوش و مولوی و سرپل جوادیه گرفته تا خیابان ولیعصر ساخته‌اند؟

بهتر نیست که سینماها را تعطیل کرده و محل آن را به بنیاد شهید دهند تا داروخانه های خود را گسترش دهد؟ وتنها به وجود چند سینمای کوچک بسنده شود؟
…»

ایشان به طرح سوالاتی در این باب می پردازند و با پاسخ های خود به این سوالات، در حقیقت به انتقاد از وضعیت چنین سینمایی می‌پردازند. تا جایی که می‌فرمایند:«فیلم در ارتباط بین فیلمساز و بیننده شکل می‌گیرد. و در این رابطه فیلمساز نمی‌تواند همچون یک نقاش مدرنیست فقط در اندیشه‌ی بیان خویش باشد. این کار یعنی تحقیر تماشاگر…»

امروز حدود دو دهه از آن زمان می گذرد. ولیکن متاسفانه برخی از فیلم هایی که اخیراً به جشنواره ی فیلم فجر ارائه شده اند سعی در پیگیری همان روال مخاطب ستیز دارند. فیلم هایی نظیر «هیچ کجا هیچ کس» تا حدودی و «آسمان زرد کم عمق» بیشتر، از این دست فیلم‌ها هستند.

آنچه که در اینجا بیانش لازم می‌نماید این است که اگرچنانچه قرار است که هدف از ساخت یک فیلم به عنوان یک محصول فرهنگی هنری، ارائه ی آن به مردم باشد، پس دیگر جای بیان‌های متکلف و فلسفی و یا استفاده از ساختار‌های کولاژ، نماهای آبستره، دیالوگ‌های فلسفی کم عمق و ساختار‌های شبه سورئالیستی و تقلیدی نیست.

اما اگر قرار است فیلم برای عده ای خاص ساخته شود و اصطلاحاً مخاطب خاص داشته باشد، دیگر جای ارائه‌ی آن به سینما و قرار دادن آن در معرض نمایش عموم نیست.

پیشنهاد می‌شود که بهتر است راهِ به مقصد نرسیده و شکست خورده‌ای که سال‌ها توسط عده‌ای هم در داخل و هم در خارج پیموده شده را طی نکنیم و از تجربه ی آن‌ها عبرت گیریم. فیلم خوب فیلمی نیست که یک بیان ساده را از طریقی متکلف و غیر قابل فهم ارائه کند؛ فیلم خوب فیلمی است که بتواند یک مفهوم سازنده و ارزشمند را از طریق یک بیان زیبا و هنری و با ایجاد جذابیت در یک چارچوب اخلاقی و نه غیر اخلاقی به مخاطب ارائه کرده و او را اقناع کند.

«رسوایی»؛ سوژه خوبی که تلف شد


مسعود ده‌نمکی را با سه گانه اخراجی هایش می شناسند که پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران تا کنون بوده است. ده نمکی در انتخاب موضوع استعداد خاصی دارد و ذایقه مخاطبانش را می شناسد، فیلم “رسوایی” آخرین ساخته ده نمکی را می‌توان نسبت به فیلم‌های قبلی وی گامی رو به جلو دانست که تفاوت های قابل توجهی با آنها دارد، قابلیت دیدن و نقد کردن دارد و حداقل نسبت به بسیاری از فیلم‌های جشنواره مخاطب را آزار نمی‌دهد. فیلم حرف های خوبی برای گفتن دارد اما آنها را خیلی ساختگی بیان می‌کند. ریتم خوب فیلم تا انتها حفظ شده و تصاویر نسبتا خوب از امتیازات فیلم است در کارگردانی هم نسبت به سه گانه‌اش رشد قابل توجهی داشته است.

فیلم رسوایی

فیلمساز می‌خواهد راوی همان حدیث پیامبر اکرم(ص)، دعوت کننده مردم به غیر زبان باشد و انصافا هم توانسته‌ آن را در بیاورد و بدون هیچ گونه شعار و بدون لقلقه های زبان و فقط به کمک عمل توانسته پیامش را برساند، دختر که در ابتدا حتی نمی‌خواهد صدای اذان را بشنود و پنجره را می بندد در انتها آن را برای شنیدن صدای اذان باز میکند و حتی در جاهایی که پیش نماز محله حدیثی می خواند و یا صحبتی می کند برای مخاطب قابل پذیرش است، به عبارتی دیالوگ ها خیلی خوب در دهان شخصیت ها جا گرفته‌اند و به قول معروف به در گفته نمی‌شود که دیوار بشنود. اما اشکال اصلی در فیلمنامه است و البته دیدگاه فیلمساز، وی دید سیاه و سفید بدی نسبت به آدم های و شخصیت های جامعه دارد که در یک طرف یک نفر خوب است و فرد خوب هم فردی است که کامل و معصوم است به طوری که حتی زیر پونس را هم حدس میزند و نه تنها در برابر دختری جوان و زیبا آنهم در اتاقی تنها حتی یکبار هم نمی‌لرزد بلکه بسیار به خودش مطمئن است و با وی به راحتی ارتباط برقرار میکند، و آن قدر دیدش صفر و یکی است که شریفی نیا را صرفا به خاطر اینکه به دنبال عقد دختر است (دایم یا موقت) ، هر چند به خاطر هوس بازی باشد شخصیت منفی معرفی می‌کند.

از طرف دیگر صحبت طولانی با دختران جوان و سپس سوار شدن معتمد و پیشنماز محل به سواری ۲۰۶ آن هم وسط محله هیچ توجیه منطقی ندارد و این سوال را به ذهن مخاطب می رساند که آیا این شیخ پیر که انصافا شخصیت آن خوب از کار در آمده است این حدیث امام علی(ع) را نشنیده که فرمودند:‌”خودتان را در معرض اتهام قرار ندهید”؟

رسوایی فیلم متوسطی رو به ضعیفی است که دیدگاه خوبی نسبت به آدمهای دوروبرش ندارد و از یک طرف انتظارات را از افراد مقبول جامعه به شکل غیرمنطقی بالا می برد و از طرف دیگر تمام انسانهای دیگر را در صورت کوچکترین خطایی گناه کار و سیاه می‌بیند، اما با تمام این تفاسیر فیلم به خاطر دوری از شعارزدگی و عمل گرا بودن آن قابل ستایش است و ارزش دیدن دارد.

منبع : تریبون مستضعفین

چرایی تأکید ویژه بر مراسم اربعین امام حسین (علیه‎السلام) /  زیارت اربعین و اسرار اعداد


بیستم ماه صفرالمظفر یا همان اربعین، چهلمین روز پس از فاجعه جانسوز کربلا و شهادت امام حسین (علیه‎السلام) و یاران با وفایی است که مانند آن‎ها را تاریخ به خود ندیده بود و دیگر هم نخواهد دید. این‎ روز قداست فراوان و آداب ویژه و درخور تأملی دارد. سنت بزرگداشت اربعین، در میان پیشوایان دین، تنها برای سالار شهیدان مرسوم و مورد توصیه و تأکید است؛ تا آن‎جا که «زیارت اربعین» از نشانه‎‎های ایمان معرفی شده است. چرا؟ رمز تأکید بر «چهل» چیست؟ در اربعین چه اتفاقی افتاد و چه باید کرد؟ نوشتار حاضر رهیافتی کوتاه بر پاسخ این پرسش‎هاست. جهانی که ما در آن زندگی می‎کنیم، پر از رمز و راز است و کمتر پدیده‎ای را می‎توان فاقد ابعاد پنهان و اسرار شگفت‎انگیز دانست. برای همین است که در همه چیز عالم خلقت باید تدبر کرد. بی‎اعتنایی و ساده انگاری در مواجهه با حوادث و پدیده‎ها شیوه فرزانگان نکته سنج نیست. حتی«بــرگ درختان سبز در نظــر هـــوشیار/ هـــر ورقش دفتری است معــرفت کردگار».

شگفتی‎‎های آفرینش
از دعا‎های پیامبر خدا (صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) این بود که «خدایا! هر چیز را آنچنان‎که هست به من بنمایان» و این نشانه آن است که آن‎چه ما به ظاهر می‎بینیم، همواره با آن‎چه واقعا هست، یکی نیست و «صورتی در زیر دارد، آن‎چه در بالاستی»! گلایه قرآن این است که چرا مردم «از زندگی دنیا، فقط ظاهری را می‎شناسند، و از آخرت (که باطن آن است)، غافلند.»؛ این در حالی است که این ظواهر، ناچیز و از بین رفتنی است و باطن اسرار آمیزش اصیل و ماندنی. علامه طباطبایی (رحمت‎الله‎علیه) با اشاره به نکره بودن کلمه «ظاهرا» در یکی از آیات شریفه قرآن می‎فرماید: «اگر کلمه «ظاهرا» را نکره آورد و فرمود: ظاهری از حیات دنیا را می‎دانند، برای این است که آن را تحقیر کند، و ظاهر حیات دنیا، در مقابل باطن آن، همان چیز‎هایی است که با حواس ظاهریشان احساس می‎کنند، و این احساس وادارشان می‎کند که در پی تحصیل آن برآیند، و به آن دل‎ بسته، غیر آن، یعنی حیات آخرت و معارف مربوط به آن را فراموش کنند و از خیرات و منافعی که در آن است – منافع و خیرات واقعی و به حقیقت معنای کلمه است- غفلت بورزند.»

اسرار اعداد و « اربعین»
یکی از این پدیده‎‎های اسرار‎آمیز، اعداد هستند. راز‎‎های نهفته در اعداد تا آن‎جا از پرده برون افتاده است که جهانِ سراسر مادی امروز هم ناچار شده است که به آن اعتراف کند و در حالی‎که بشر جز به ماده و مادیت نمی‎اندیشد، دانشی جداگانه برای شناخت اسرار اعداد به‎وجود آورده است. علم اعداد یا عددشناسی(Numberology) علمی است که به مطالعه معانی نهفته در اعداد می‎پردازد. این دانش بر مبنای این فرضیه استوار است که همه چیز در عالم دارای دو وجه فیزیکی و متافیزیکی است و در عددشناسی بُعد متافیزیکی اعداد بررسی می‎شود. راز‎شناسی عدد که هم از نظر علمی و هم از نظر تجربی تأیید شده است، در واقع همان فلسفه اعداد است.
اما افزون بر یافته‎‎های علمی و تجربی، تأکید متون دینی بر بعضی اعداد و توصیه اکید به رعایت آن‎ها نیز حاکی از آثار و خواص ناشناخته‎ای است که در آن‎ها وجود دارد. هفت و هفتاد از جمله این اعداد است. اما آن‎چه در اینجا مد نظر است، عدد چهل یا همان «اربعین» است که پیشوایان دینی در مواضع متعدد بر آن تأکید کرده‎اند. با توجه به همین تأکید‎های پر شمار است که در «رساله سیر و سلوک» منسوب به علامه بحر العلوم، بر «خاصیت عدد چهل در ظهور استعدادات» تأکید شده و آمده است: «خود به‎ عیان‎ دیده‎ایم، و به‎ بیان‎ دانسته‎ایم‎ که‎ این‎ مرحله شریفه‎ از مراحل‎ عدد را خاصیتی‎ است‎ خاص، و تأثیری‎ است‎ مخصوص‎، در ظهور استعدادات، و تتمیم‎ مَلَکات، در طی منازل‎ و قطعِ مراحل‎.» و «بالجمله خاصیت اربعین در ظهور فعلیت و بروز استعداد وقوه، وحصول ملکه، امری است مصرحٌ به در آیات واخبار ؛ ومجرب اهل باطن واسرار».

اربعین امام حسین (علیه السلام)
یکی از موارد تأکید بر «اربعین»، زیارت سالار شهیدان (علیه‎السلام)، چهل روز پس از واقعه کربلا است. گرچه هم امروزه بزرگداشت چهلمین روز شهادت یا درگذشت افراد، کم و بیش مرسوم است، در میان همه پیشوایان دینی تنها در خصوص حادثه کربلاست که به آن توصیه اکید شده است. شاید این را نیز بتوان بر شمار «خصایص الحسینیه» افزود و دلیل آن را ویژگی‎‎های منحصر به فرد عاشورا و آثار آن دانست.
احتمالا به همین دلایل است که «زیارت اربعین» از نشانه‎‎های ویژه مؤمنان تلقی شده است؛ چنانکه حضرت امام حسن عسکری (علیه‎السلام) فرمود: «نشانه‎‎های مؤمن پنج چیز است: پنجاه و یک رکعت نماز (در هر روز که شامل ۱۷رکعت نماز یومیه و نیز نماز‎های نافله می‎شود)، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، جبین را در سجده بر خاک گذاشتن، و بسم‎الله الرحمن الرحیم را در نماز بلند گفتن».

اولین «زیارت اربعین»
آنگونه که در روایات و منابع متعدد و معتبر تاریخی و دینی آمده است، نخستین «زیارت اربعین» افتخاری است که نصیب صحابی بزرگوار و وفادار و سالخورده پیامبر خدا، یعنی جابر بن عبدالله انصاری شد؛ «جابر بیستم ماه صفر، درست چهل روز بعد از شهادت امام وارد کربلا شد و سنت زیارت اربعین امام به دست او تأسیس گردید». فردی که به‎همراه جابر در این‎ روز به کربلا آمده «عطیه بن سعد بن جناده عوفی کوفی» است؛ البته «بسیار شده است که از روی نادانی و بی‎اطلاعی وی را غلام جابر گفته‎اند، در حالی‎که او یکی از بزرگترین دانشمندان و مفسران اسلامی است. وی از بزرگان تابعین و از شاگردان عبدالله بن عباس می‎باشد. و تفسیری در پنج مجلد بر قرآن مجید نوشته و از راویان حدیث محسوب می‎شود».
او می‎گوید: «با جابر به قصد زیارت قبر امام حسین علیه السلام بیرون رفتیم؛ همین که به کربلا وارد شدیم، نزدیک فرات رفت و غسل کرد. سپس جامه‎ای به خود پیچید و جامه‎ای دیگر بر دوش افکند. بعد از آن، بسته‎ای را گشود که در آن ماده‎ای خوشبو به نام سُعد بود. از آن بر بدن خود زد و سپس به‎جانب قبر روان شد. جابر گامی برنمی‎داشت مگر با ذکر خدا؛ نزدیک قبر رسید. او که نابینا شده بود، به من گفت تا دستش را بر قبر امام گذارم. من چنین کردم. چون دستش به قبر رسید بی‎هوش بر روی قبر افتاد.
آبی آورده، بر وی پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت یا حسین! سپس با لحنی دردناک گفت: حَبیبٌ لا یجیبُ حَبیبَهُ؟ آیا دوست جواب دوست خود را نمی‎دهد؟ و بعد خود جواب داد که: چگونه جواب دهی و حال آن‎که رگ‎های گردن تو در جای خود نیست و بر پشت و شانه تو آویخته شده، و بین سر و تن تو جدائی افتاده، پس شهادت می‎دهم که تو فرزند بهترین پیامبران و پسر سید مؤمنان هستی. تو فرزندِ همزاد تقوی و هدایت، خامس اهل کساء، پسر سیدالنقباء و فرزند فاطمه هستی. چگونه چنین نباشی و حال آن‎که به دست رسول خدا و در کنار متقین پروریده شده‎ای…»
پس از این، ‎جابر بن عبدالله انصاری جمله‎ای شگفت بر زبان راند و گفت: «سوگند به آن‎که محمد (صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) را به نبوت برانگیخت، ما هم در آن‎چه شما انجام دادید، شرکت داشتیم.» عطیه با تعجب از جابر پرسید: «چگونه ما با آنان شرکت داشتیم و حال آن‎که در وادی‎ای فرود نیامدیم و از کوهی بالا نرفتیم و شمشیری نزدیم؛ و اما این گروه، بین سر و بدنشان جدائی افتاده و فرزندانشان یتیم و زنانشان بیوه گشته است؟!»
جابر گفت:‎ «ای عطیه! شنیدم از حبیب خود رسول خدا (صلی‎الله‎علیه‎و‎آله‎وسلم) که می‎فرمود: هر کس گروهی را دوست داشته باشد، با ایشان محشور می‎شود و هر کس عمل قومی را دوست داشته باشد، شریک در عمل آنان می‎گردد. قسم به خداوندی که محمد (صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) را به‎حق برانگیخت، نیت من و یارانم بر آن چیزی است که بر حسین علیه السلام و یارانش گذشته است (و بنابر وعده پیامبر، ما با آن‎ها در این جهاد و شهادت شریک هستیم! ).»

بازگشت کاروان به کربلا
از دیگر حوادثی که گفته‎اند در روز بیستم صفر اتفاق افتاده است، بازگشت کاروان اسرای کربلا به آن سرزمین است؛ این مطلب را مرحوم سید بن طاووس در کتاب شریف «لهوف» نقل کرده است ؛ البته با این عبارت که: «راوی می‎گوید: چون زنان و اهل بیت امام حسین علیه السلام در راه بازگشت از شام به مدینه به سرزمین عراق رسیدند، به راهنمای کاروان فرمودند: ما را از راه کربلا ببر. پس چون به قتلگاه شهیدان رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری و جماعتی از بنی هاشم را دیدند که با جمعی از آل‎رسول (صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) به زیارت قبر امام حسین علیه السلام آمده‎اند و در یک زمان با آنان ملاقات کردند و با هم به گریه و زاری و ناله و سوگواری پرداختند؛ به‎گونه‎ای که جگر‎ها را کباب می‎کرد. در این هنگام زنان اهل آن وادی نیز گِرد آنان جمع شدند و چند روزی عزاداری کردند.»

تردید‎ها و ابهام ها
اما در درستی این مطلب، اختلاف است و برخی دیگر از مورخان و محققان دراین‎باره تردید کرده و آن را نپذیرفته‎اند. برای مثال مرحوم محدث‎ قمی در «منتهی الآمال‎» دلایلی ذکر می‎کند تا نشان دهد، این دیدار در اربعین اول «… خیلی مستبعد است… به علاوه آن‎که احدی از اجلاء فن حدیث و معتمدین اهل سیِر و تواریخ در مقاتل و غیره اشاره به این مطلب نکرده‎اند… بلکه شیخ مفید و شیخ طوسی و کفعمی گفته‎اند که در روز بیستم صفر، حَرم حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام رجوع کردند از شام به مدینه و در همان روز جابر بن عبدالله به جهت زیارت امام حسین علیه السلام به کربلا آمد و اول کسی است که امام حسین علیه السلام را زیارت کرد…»
جالب است که خود سید بن طاووس (رحمت‎الله‎علیه) هم در کتاب مهم دیگرش، «اقبال الاعمال»، پس از اشاره به این‎که چنین مطلبی را در برخی کتاب‎ها، و ازجمله «مصباح المتهجد»، دیده است، آن را به دلایلی «مستبعد» می‎خواند. بنابراین قسمتی از آن‎چه استاد شهید مطهری (رحمت‎الله‎علیه) گفته‎اند، تمام نیست؛ آن‎جا که فرموده‎اند: «جز در کتاب لهوف، که آن هم نویسنده‎اش در کتاب‎‎های دیگرش آن را تکذیب کرده و لااقل تأیید نکرده، در هیچ کتاب دیگری چنین چیزی نیست و هیچ دلیل عقلی هم این را تأیید نمی‎کند».

آداب و چگونگی «زیارت اربعین»
درهرحال و به‎عنوان حُسن‎ختام تأکید باید کرد یکی از زیارت‎‎های مخصوص و پرفضیلت امام حسین‎ (علیه‎السلام‎)، زیارت اربعین آن حضرت است که امام صادق علیه السلام به صفوان بن مهران (معروف به صفوان جمال)، شاگرد و صحابی بزرگ خویش، آموخته است. امام به او فرمود: «هنگامی که روز اربعین بلند شده باشد، چنین زیارت می‎کنی و پس از دو رکعت نماز، هر دعا که خواستی، می‎کنی…»
به‎دلیل سند معتبر و مضامین ناب و آموزنده‎ای که زیارت اربعین از آن برخوردار است، نباید از قرائت و تدبر در آن غفلت شود. متن این زیارت شریف در مفاتیح‎الجنان هم آمده است

منبع: هفته نامه پنجره

«من مادر هستم»؛ نهی از منکر پوزیتیویستی و قاضی ناراضی


78648

آخرین ساخته فریدون جیرانی در حالی اکران می شود که چندی است فضای سینمای ایران به دلیل تمایل شدید فیلم سازان به ساخت آنچه تا کنون خط قرمز نا نوشته به شمار می رفت ملتهب است. خط قرمز نا نوشته از آن جهت که مراجع ذی صلاح سینمایی نمی توانند مصادیق رعایت قانون و قانون شکنی را در این گونه موضوعات به دقت مشخض کنند.

اما فارغ از مباحث پیچیده و بعضا ناکارآمد قانونی، فیلم من مادر هستم با نشان دادن بی پرده بسیاری از صحنه های نا پسند از نظر اخلاقی در لایه های بیرونی، به ادعای سازندگان و برخی منتقدین موافق فیلم از جمله مسعود فراستی ، در لایه های درونی به تقبیح آنچه جیرانی از آن سبک زندگی وارداتی نام برده می پردازد.

این امر پیچیدگی نقد و تحلیل چنین اثری را بیشتر می کند، از سویی باید به این امر پرداخته شود که آیا فیلم واقعا آنگونه که سازندگان مدعی هستند بر علیه بی بندو باری و سبک زندگی غربی است یا اینکه تنها به تقبیح یک عمل در چارچوب اخلاق سکولار می‌پردازد. همچنین با درست در نظر گرفتن ادعای سازندگان آیا به تصویر کشیدن فساد به منظور تقبیح آن مجاز است یا خیر؟

درباره جواز نشان دادن فساد با نیت خیر نیاز به تخصص همزمان در علوم اسلامی و رسانه است که نویسنده خود را قادر به نظر دادن در این زمینه نمی داند. اما با توجه به برخی قراین می توان گفت که در جواز چنین عملی تردید است.

اما در مورد اول در دو محور می توان به فیلم پرداخت محور اول فساد و بی بند و باری و موضع فیلم در این باره – نه سازندگان فیلم، زیرا کسی فیلم را همراه با سازندگانش نمی‌بیند – و دیگری پرداختن به مسئله بحث برانگیر قصاص است که این روزها با اکران برخی فیلم ها بیش از پیش حساس شده است.

من مادر هستم

سیمین زن جوانی است که به دلیل باردار شدن از رابطه نامشروع خود با نادر (قرار گیری نام نادر و سیمین در کنار هم بی اختیار فیلم «جدایی نادر از سیمین را یاد آوری می‌کند، هر چند شاید هیچ ارتباطی وجود نداشته باشد.) مجبور به سقط جنینی می‌شود که به ناباروری وی می انجامد، پس از سال‌ها دختر نادر در حالی که مست است با شوهر این زن رابطه نا مشروع برقرار می کند و پس از اقدام ناموفق به خودکشی شوهر سیمین را می‌کشد. سیمین این موقعیت را می یابد که با قصاص کردن دختر نادر از وی انتقام بگیرد و این انتقام باعث آشفتگی روانی وی می‌شود.

کدام اخلاقیات؟

سازندگان فیلم تمام آنچه را رخ می‌دهد ناشی از بی‌بند و باری و عدم پایبندی به اخلاقیات می‌دانند و مدعی هستند که فیلم در مقام نکوهش چنین رفتاری بر می‌آید. اما باید پرسید چگونه؟ فیلم با نشان دادن بی‌بند و باری و فساد و چند صغری کبری در یک نتیجه‌گیری منطقی سعی دارد با نشان دادن نتایج چنین رفتارهایی، مخاطب را از این امور نهی کند و به همین دلیل سازندگان، «من مادر هستم» را فیلمی اخلاقی می‌دانند. اما تعریف عمل اخلاقی چیست؟ آیا هر عملی که از ترس نتیجه بد آن انجام نشود عمل اخلاقی نامیده می‌شود؟ آیا اگر رخدادن نتیجه نامطلوب منتفی گردد این عمل اخلاقی محسوب می‌شود؟ و یا اخلاق چیزی فراتر از دودوتا چهارتای عادی است و هنگامی معنا می‌یابد که فرد با وجود نفع مادی و ظاهری از انجام عملی که غیر اخلاقی تلقی می‌شود خود داری می‌کند؟ این شیوه برخورد با مسائل اخلاقی ناشی از تعریفی کارکردگرا و پوزیتیویستی از اخلاق است.

فیلم من مادر هستم

حتی اگر با دیدگاه فیلمساز به ماجرا بنگریم و اگر مقدمات و نتیجه‌ای را هم که فیلم در کنار هم قرار می‌دهد در نظر بگیریم باز هم در فیلم هیچگاه بی‌بند و باری رابطه نامشروع مورد نکوهش قرار نمی‌گیرد و فیلم نمی گوید رابطه نامشروع نداشته باش، بلکه می گوید اگر داشتی از بارداری جلوگیری کن! و تمام آنچه ملودرام من مادر هستم را تشکیل می‌دهد باردار شدن سیمین از رابطه نامشروعش با نادر است که اگر از روش‌های جلوگیری از بارداری استفاده می‌شد نه بارداری درکار بود، نه سقطی رخ می‌داد، نه سیمین نابارور می‌شد و نه در آخر دختر نادر را قصاص می‌کرد، و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می‌شد! علاوه بر این شروط بسیار دیگری نیز در فیلم برای چنین رخدادهای زنجیره واری نیز گذارده می‌شود که در صورت نبود هر کدام از آن‌ها به نتیجه اخلاقی مورد نظر فیلمساز نخواهیم رسید. و اخلاقیات فیلم به همین راحتی وجاهت خود را از دست می‌دهد.

پرداختن به فرهنگ قصاص

در مورد مسئله قصاص نیز دو جنبه مطرح است، اول جنبه قانونی است و آیا اینکه امکان انجام قصاص در مورد خاص فیلم وجود دارد یا خیر که به نظر می رسد در یادداشت های مختلف به اندازه کافی به آن رسیدگی شده باشد. اما آنچه در برخورد با قصاص در این فیلم اهمیت بیشتری دارد، پرداختن به فرهنگ قصاص یعنی کشتن کسی است که مرتکب جرمی مانند قتل شده است. فضایی که در «من مادر هستم» در مورد قصاص برای مخاطب ترسیم می‌شود به شدت احساسی است و بدون اینکه وی را وارد مصائب خانواده مقتول کند، همراه با خانواده قاتل تا قبل از اعدام می‌برد، رابطه آخرین وداع مادر و دختر را به شیوه‌ای ماهرانه نشان می‌دهد، پدری را که در این ماتم می‌شکند و به زانو در می‌آید به تصویر می‌کشد، وضعیت روحی محکوم به قصاص را نمایش می‌دهد و کاری می‌کند که قصاص در نظر تماشاچی هرچند «قانونی» اما ظالمانه جلوه کند.

فیلم مخاطب را به جایگاه قاضی می‌برد

جالب این جاست که فیلم به کلی درباره «قانون قصاص» موضعی منفی می‌گیرد، در صحنه‌های دادگاه قاضی به هیچ وجه نمایش داده نمی‌شود و دوربین جای قاضی را می‌گیرد و کارگردان می‌گذارد تا مخاطب از دید قاضی به دادگاه بنگرد و خود را جای قاضی بگذارد، پدر و مادر آوا هم که هر دو وکیل‌اند به جای تبصره و قانون تنها ننه من غریبم بازی در می‌آورند، این دادگاه برای قاضی طراحی نشده است، این دادگاه برای مجاب کردن مخاطب به معصومیت آوا چیده شده است، تا آنجاکه قاضی (که همان مخاطب فیلم است) هم با لحنی ناراحت و همدرد با خانواده قاتل از سیمین درخواست گذشت می‌کند و هنگامی که وی نمی پذیرد با عدم رضایت و بنا به «قانون» حکم به «قصاص» می‌دهد و «قانون قصاص» ابزاری می‌شود در خدمت کینه جویی سیمین از نادر.

فیلم من مادر هستم

مخالفت هایی که فیلم را پر فروش می‌کند

با تمام آنچه گفته شد فیلم خالی اشکال‌های ساختاری نیست. از اشکالات عمده موجود در فیلم می‌توان به منطق روایی فیلم اشاره کرد که با اینکه داستان از زبان سیمین برای روانشناس در حال بازگو شدن است، اما فیلم از دید وی روایت نمی شود و روایتی کاملا آزاد از قید بازگو کننده را دارد. دومین مشکل ساختاری عمده در فیلم ناشی از فلش بکی بسیار طولانی است که مخاطب را کاملا از روایت اکنون سیمین دور می‌کند و باعث می‌شود تا نیمه های فیلم افت شدیدی در روایت فیلم مشاهده شود.

به هر حال این فیلم با توجه به موضوعی ضعیف و اجرایی متوسط، انتظار می‌رفت بدون وجود حاشیه‌های موجود فروش چندانی نداشته باشد که به برکت این حاشیه ها گیشه این فیلم رونق یافت.


تریبون مستضعفین

فتوکاتورهای سیاسی از حواشی کنگره ملی میرزاکوچک خان با حضور رئیس جمهور



بگو مگو / چقدر بوی میرزا میدی ...

فتوکاتور سیاسی/کنگره ملی میرزاکوچک خان با حضور رئیس جمهور


فتوکاتور سیاسی/کنگره ملی میرزاکوچک خان با حضور رئیس جمهور


فتوکاتور سیاسی/کنگره ملی میرزاکوچک خان با حضور رئیس جمهور

فتوکاتور سیاسی/کنگره ملی میرزاکوچک خان با حضور رئیس جمهور

فتوکاتور سیاسی/کنگره ملی میرزاکوچک خان با حضور رئیس جمهور


فتوکاتور سیاسی/کنگره ملی میرزاکوچک خان با حضور رئیس جمهور


فتوکاتور سیاسی/کنگره ملی میرزاکوچک خان با حضور رئیس جمهور

فتوکاتور سیاسی/کنگره ملی میرزاکوچک خان با حضور رئیس جمهور

فتوکاتور سیاسی/کنگره ملی میرزاکوچک خان با حضور رئیس جمهور

گذری بر مجموعه «کتاب راوی، جبهه ی میانی»


گذری بر مجموعه «کتاب راوی، جبهه ی میانی»
جای خالی تصاویر در یک روایت ارزشمند

مجموعه ی ۶ جلدی «کتاب راوی، جبهه ی میانی»، در میان کتاب های متفاوت و مختلف روایی و داستانی در حوزه ی دفاع مقدس، مجموعه دقیق و قابل تاملی است. مجموعه ای که با روایت ساده و در عین حال جامع به روایت تاریخی از این اتفاق مهم و عظیم در تاریخ انقلاب اسلامی در در جبهه های غرب پرداخته است.

با توجه به این که نثر کتاب هایی که شیوه ی روایت آن ها تاریخی است معمولا ثقیل و سخت است، می توان گفت مهم ترین نقطه ی قوت این مجموعه ی ۶ جلدی، نثر روان و ساده ی آن است. این نثر روان و ساده در کنار اطلاعات دقیق و همه جانبه به مخاطب کمک می کند که راحت و سریع با کتاب ارتباط بر قرار کند و به خواندن بقیه ی آن مشتاق گردد.

از دیگر نکات مثبت در این مجموعه که آن را از سایر کتاب های حوزه ی تاریخ جنگ متمایز می کند استفاده از نقشه هاست. در ابتدای هر کدام از این ۶ جلد یک نقشه ی کلی از منطقه وجود دارد و در ادامه، در فصل نبرد برگزیده، نقشه ی محور هایی که در گیری ها در آن جا جریان داشته است ترسیم شده . با این ابتکار خواننده بهتر و دقیق تر با جغرافیای مناطق آشتا شده و آن را بهتر تجسم می کند و تبعا این امر در درک درست تر و دقیق تر از متن کمک می کند..

از نکات مثبت در این کتاب ها قطع مناسب آن هاست. قطع کتاب های این مجموعه کمی کوچکتر از آ۵ است. با توجه به اینکه مخاطب بخواهد آن را حمل کند، این قطع اندازه ی بسیار مناسبی است. همچنین تقسیم کردن مطالب کلی در ۶ جلد کار بسیار خوب و هوشمندانه ای بوده است که مخاطب را هر چه بیشتر به خواندن ترغیب می کند. خواننده به جای آن که مجبور باشد یک کتاب ۸۰۰ صفحه ای را بخواند، همان حجم از مطلب را در ۶کتاب به طور متوسط ۱۳۰ صفحه ای می خواند.

ولی شاید کمبودی که در این مجموعه به چشم می آید، استفاده ی کم از عکس است. با توجه به این که تقریبا در همه ی مجلدات اسمی از سرداران بزرگ و نام آشنا به چشم می آید که نقش مهمی را در جبهه های غرب داشته اند، اما از ایشان عکسی در کتاب ها نیست. سردارانی که در آزاد سازی بسیاری از مناطق(مثل مهران) نقش به سزایی داشته اند. در بعضی از مجلدات نیز که از نبردهای مهم سخنی به میان آمده، با فرض اینکه مخاطب هیچ آشنایی ای با این نبردها و اتفاقات نداشته باشد، استفاده از عکس به درک بهتر ماجرا و همراه شدن او با کتاب کمک به سزایی می کند.

برای نمونه در جلد یک، «روایت مرصاد؛ ماموریت غیر ممکن» در بخشی از کتاب از حمله ی شیمیایی در حلبچه سخن به میان آمده است و در ادامه از سختی های جسمی و روحی ای که این بمباران ها ی شیمیایی برای رزمندگان داشته است، قطعا با استفاده از عکس هایی از این بمباران وحشیانه در حلبچه، مخاطب همذات پنداری بیشتری با کتاب می کرد و بیش از پیش با آن همراه می شد.

همچنین استفاده از یک رنگ برای هر کتاب و رعایت وحدت رنگ در صفحه بندی کل کتاب یکی دیگر از نکات مثبت این مجموعه به شمار می آید. از طرف دیگر، استفاده ی از عکس و یا نقشه های بیشتر، می توانست صفحه آرایی کتاب ها را متنوع تر و جذاب تر کند؛ هر چند که این کتاب ها جنبه ی روایت تاریخی دارند و این امر (استفاده از عکس و نقشه) باید با احتیاط کامل انجام پذیرد تا تمرکز مخاطب را از وی نگیرد.

همچنین به نظر می رسد همانطور که برای هر کتاب عنوان مشخصی انتخاب شده (مانند: ارتفاع سخت، آتش سرد، عملیات بارانی و…) بهتر بود اگر برای کل مجموعه یک اسم خاص انتخاب می شد؛ این در حالی است که بسته ای که این ۶ جلد در آن ها قرار می گیرند، پر است از نقش هایی که در هرکدام از این کتاب ها به کار رفته، و البته این نقش ها متعلق به مناطق غربی کشور است. ولی قطعا بهتر این بود که برای این بسته طراحی بهتر و جداگانه ای با الهام از آن نقش ها انجام گیرد و اسمی نیز برای آین مجموعه، به صورت مشخص در نظر گرفته شود.

در پایان باید گفت مجموعه ی ۶ جلدی «کتاب راوی، جبهه ی میانی»، تلاشی است درخور توجه برای پر کردن این خلاء در کتاب های دفاع مقدس. این مجموعه به قلم جعفر شیرعلی نیا و جواد اکبر پور توسط انتشارات فاتحان و به سفارش سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپاه، در قطع خشتی کوچک و ۱۳۵ تا ۱۵۰ صفحه، و با قیمت ۳۴۰۰ تا ۳۹۰۰ تومان، چاپ و روانه ی بازار شده و با شمارگان ۳۰۰۰ نسخه در سال ۱۳۹۱، به چاپ دوم رسیده است.


تریبون مستضعفین- زهرا ذوعلم

آغاز به‌کار بخش «خانواده ایرانی» در KHAMENEI.IR


بخش «خانواده ایرانی» پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب اسلامی آغاز به‌کار کرد.

توصیه‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به زوج‌های جوان در جلسات عقد، قسمت اصلی صفحه‌ی «خانواده‌ی ایرانی» را تشکیل می‌دهد. دیگر مطالب KHAMENEI.IR مانند گفت‌وگو، مقاله، فیلم، صوت، عکس، اینفوگرافیک و…، راجع به بحث ازدواج و خانواده نیز در این بخش منعکس می‌شود.

این صفحه همزمان با روز خانواده رونمایی شده و از آدرس و یا در صفحه اصلی بخش بیانات در دسترس کاربران قرار دارد.

اين آغاز يك كودتاي فرهنگيست ؟


درست سه‌سال پیش، در روزهای نخستین دولت دهم بود که لیستی از موضوعات و فیلم‌سازان مرتبط با برخی از سفارتخانه‌های غربی در میان مطلعین فرهنگی مشهور شد؛ سندی که مشخص می‌کرد بخش‌های فرهنگی این سفارتخانه‌ها با انتخاب موضوعات و برگزاری جلسات هفتگی یا موردی با تعدادی از فیلم‌سازان، سعی دارند نقش ویژه‌تری نسبت به گذشته در جریان‌سازی فرهنگی و اجتماعی ایران ایفا کنند.

کلیت داستان موضوع جدید و عجیبی نبود. سفارتخانه‌های خسته از شرکت در آشوب‌های خیابانی پس از انتخابات 88، در مأموریتی که عناوینی قدیمی اما موضوعات و دستورالعمل‌های جدیدی داشت تلاش می‌کردند تصویر موردنظر خود از ایران پس از انقلاب را، این‌بار نه با فیلم‌سازان و مستندسازانی از جنس «برایان گیلبرت» و «دیوید آدامز»، که با تلاش فیلم‌سازان وطنی و دست اول محقق سازند. لیست موضوعات پیشنهادی بر دو محور اصلی استوار بود: «حمله به احکام اسلامی هم‌چون قصاص و امر به‌ معروف و نهی از منکر» و «متهم نمودن جمهوری اسلامی به ارتکاب جرایمی که مصداق بارز جنایت سازمان‌یافته در چارچوب حقوق بین‌الملل محسوب می‌شود، همانند خشونت علیه کودکان و زنان». در لیست مذکور، نام برخی از فیلم‌سازان هم ذکر شده بود که فراتر از یک گمانه‌زنی پیچیده و توهمی، یک حقیقت واضح و مشخص بود. بررسی روند مواجه‌ی جشنواره‌های رقابتی و غیررقابتی اروپایی در دهه‌ی هشتاد شمسی که به بهانه‌ی ارج نهادن به سینمای هنری و محتوامحور، محل حضور فیلم‌های شبه‌سینمایی تولید داخل شده بود، هر تماشاگر دقیقی را به یک لیست محدود از فیلم‌سازان می‌رساند.

سفارتخانه‌های غربی، گذشته از دخالت‌های سیاسی که با بروز انتخابات88 صورت جدی‌تری به‌خود گرفت و از فاز طراحی نظری و مشاوره‌ی تئوریک به حضور عملی در کف خیابان‌ها مبدل شد، ید طولایی در شناسایی و ساماندهی هنرمندان، روزنامه‌نگاران و برنامه‌سازان وطنی داشتند؛ از تلاش سفارت انگلستان برای جذب و ساماندهی عناصر رسانه‌ای شاغل در صداوسیما و روزنامه‌های زنجیره‌ای برای تکمیل کادر بخش فارسی شبکه‌ی دولتی «بی‌بی‌سی» تا تلاش بی‌سابقه‌ی سفارت ایتالیا در فراهم کردن ...

متن کامل را در ادامه بخوانبد ...

ادامه نوشته

آقا ، من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم ...


جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت:

ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... خجالت نمی کشی؟ ...

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم

مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...

چگونه احمدی روشن باشیم؟


مادر و همسر شهید مصطفی احمدی روشن، از شهدای گرانقدر هسته‌ای کشور به نکاتی اشاره کردند که تاملی بر آن‌ها خالی از لطف نیست.

مادر شهید احمدی روشن در پاسخ به این سوال که جوانان ایرنی چه باید کنند تا به مقام افرادی مانند آقا مصطفی برسند گفت: مصطفی هم فردی مانند خود شما‌ها بود، چیزی که مصطفی را مصطفی کرد این بود که واقعابه هدفش اعتقاد داشت، در کار‌هایش از هیچکس بغیر از خدا نمی‌ترسید و همیشه در همه امور فقط رضایت خدا را در نظر می‌گرفت و خالصانه خدمت می‌کرد، اگر از همسرشان بپرسید به شما خواهد گفت که مصطفی را چه موقع در خانه می‌دید و یا اصلا مصطفی را می‌دید یا نه، ۴. ۳۰ صبح از خانه بیرون می‌رفت و پایان شب به خانه می‌آمد، گاهی اوقات بعد از سه چهار روز به خانه بر می‌گشت، دو روز آخر هم دائم در جلسه بود، هفته‌ای یک روز بیشتر نمی‌توانست برای خانواده‌اش وقت بگذارد که آن هم جست و گریخته باز هم جلسات محرمانه‌ای داشت، همه این‌ها باعث شد که مصطفی مصطفی شود، انشاالله که شما هم همینطور خدمت کنید.

همسر شهید احمدی روشن نیز در ادامه به این سوال که چرا دشمن مصطفی را انتخاب می‌کند گفت: من چندین جا گفتم، آقا مصطفی فردی بود که به هیچ وجه نمی‌توانستد از پا درش بیاورند و یا اینکه تطمیعش کنند، تهدید می‌شد ولی نمی‌ترسید، به او رشوه پیشنهاد می‌کردند قبول نمی‌کرد و هزاران کار دیگر، فعالیت او از نظر علمی، کاری و همه نظر در سایت نطنز بسیار زیاد و مهم بود، وقتی نشود یک فردی را به هیچ وجه از پا در بیاورند مجبورند که ترورش کنند، به نظر من مصطفی خار چشم دشمن بود و که دشمن وی را ترور کرد.

خانم احمدی روشن در پایان به روحیات فرزندش اشاره کرد و گفت: شما در هر سنی که هستید یک لحظه تصور کنید که پدر نداشته باشید و دیگر پدر نیست، فرزند من که بچه کوچکی هست و ویژگی‌های خودش را دارد، ولی فرزند خاصی است و مانند اقا مصطفی فرد تو داری است و برای من فرزند بسیار خوبی هست و آن اذیت‌هایی که بخاطر نبود پدر ممکن است ایجاد شود علیرضا ندارد.

منبع: رویداد

من دارم میمیرم


اومد پيشم حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه فرق ميکنه

گفت :حاج آقا يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهمه

گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکتون کنم

گفت: من رفتني ام!

گفتم: يعني چي؟

گفت: دارم ميميرم

گفتم: دکتر ديگه اي رفتی، خارج از کشور؟

گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاري نميشه کرد.

گفتم: خدا کريمه، انشاله که بهت سلامتي ميده

با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم یعنی خدا کريم نيست؟

فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه گول ماليد سرش

گفتم: راست ميگي، حالا سوالت چيه؟

گفت: من از وقتي فهميدم دارم ميميرم خيلي ناراحت شدم از خونه بيرون نميومدم

کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن

تا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کي منتظر مرگ باشم

خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم

اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار اين حال منو کسي نداشت

خيلي مهربون شدم، ديگه رفتاراي غلط مردم خيلي اذيتم نميکرد

با خودم ميگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن

آخه من رفتني ام و اونا انگار موندنی

سرتونو درد نيارم من کار ميکردم اما حرص نداشتم

بين مردم بودم اما بهشون ظلم نميکردم و دوستشون داشتم

ماشين عروس که ميديم از ته دل شاد ميشدم و دعا ميکردم

گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم و بدون اينکه حساب کتاب کنم کمک ميکردم

مثل پير مردا برای همه جوونا  آرزوي خوشبختي ميکردم

الغرض اينکه اين ماجرا منو آدم خوبي کرد و مهربون شدم

حالا سوالم اينه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آيا خدا اين خوب شدن منو

قبول ميکنه؟

گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم ميرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزيزه

 آرام آرام خدا حافظي کرد و تشکر، وقتی داشت ميرفت گفتم: راستي نگفتي چقدر وقت داري؟

گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز!!!

يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بيماريت چيه؟

گفت: بيمار نيستم!

گفتم: پس چي؟

گفت: فهميدم مردنيم، رفتم دکتر گفتم: ميتونيد کاري کنيد که نميرم گفتن: نه گفتم: خارج چي؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجي

مارفتني هستيم وقتش فرقي داره مگه؟ باز خنديد و رفت و دل منو با خودش برد

مدیر فرهنگی هم از چین بیاورید !!!


پرده اول


چند سالی می‌شود که سریال‌های کره‌ای مهمان همیشگی آنتن صدا و سیما هستند و خواسته و ناخواسته مهمان خانه‌های‌ما. یانگوم، امپراطور دریا، جومونگ ۱ و ۲، تاجر بوسان و … و اکنون هم دونگ‌یی. حالا چرا کره به گزینه اول تامین برنامه تلویزیون تبدیل شده‌است، بدلیل ارزانی است یا اینکه تحریم‌ها به سریال‌ها هم رسیده است معلوم نیست!

پرده دوم
کره‌ای ها با یک شهرک سینمایی و چند دست لباس و چند بازیگری که آشنایی به هنرهای رزمی دارند و البته ده‌ها فیلمنامه کشدار، ده‌ها سریال هندیٍ‌کره‌ای ساخته‌اند که توانسته‌است ایران را مشتری ثابت بازار خود کند و تاریخ دروغ و راست خود را در حلقوم ما کنند، البته کارشناسان محترم صدا و سیما با افزودن واژه «افسانه» به اول نام بسیاری از این سریال ها توطئه های دشمن را نقش بر آب کرده‌اند.


پرده سوم

وقتی در سریال یوسف پیامبر (ع)، حضرت یوسف (ع) در یک مدیریت‌ دینی دست به سفر می‌زند همه به خاطر شباهت این کار با سفرهای استانی دولت وقت، سازندگان سریال را به تمسخر می‌گیرند، اما هنگامی که سریال‌های مذکور تمام تئوری‌های زندگی مدرن از بوروکراسی گرفته تا اصول علم نوین و حتی انگشت‌نگاری را در عهد بوق خودشان نشان می‌دهند نه تنها کسی اعتراض نمی‌کند بلکه همه با ذوق می‌نشینیم و داستان را قسمت به قسمت دنبال می‌کنیم، همیشه مرغ همسایه غاز است.


پرده چهارم

سریالی به نام مختارنامه کلید می‌خورد. برای فیلمبرداری این پروژه عظیم با هزینه‌های هنگفت از بودجه بیت المال شهرکی ساخته می‌شود، ده‌ها نفر نزدیک به پنج سال زحمت می‌کشند تا این سریال ویژه الف به پخش برسد. سریال در کمتر از یک سال پخش می‌شود، همه به به و چه چه می‌کنند، چندین مراسم تقدیر و تشکر برگزار می‌شود، کلی تعارف تکه پاره می‌شود، رزومه و گزارشکارهای مدیران فرهنگی به اندازه کافی قطور می‌شود، آن شهرک و آن هزینه‌هایی که از جیب بیت المال خرج شده‌است به فراموشی سپرده می‌شود و بعد از ۱۸ ماه مالک محترم زمین با بولدوزر سر زمین حاضر می‌شود تا زمینش را پس بگیرد، البته اگر کس دیگری بود و یک سال و نیم کرایه زمینش را نگرفته بود زود تر از این‌ها خودش با کلنگ دست به کار می‌شد.

پرده پنجم
سعید بیانانکی گفته بود: «چیزی نمانده شعر تر از چین بیاوریم» و حالا هر جا که نگاه کنی ردی از این چشم بادامی ها در زندگی روزمره می‌بینیم، کامپیوترها و لوازم برقی که کلهم ژاپنی‌اند، تلویزیون هم که قبلا هفته‌ای یکبار سریال کره‌ای پخش می‌کرد اکنون هرشب چشم بادامی نشان می‌دهد، مابقی چیزها هم که کمپلت چینی است، ما اعتراضی نداریم، فقط خواهشا چند مدیر فرهنگی چشم بادامی هم وارد کنید.


عباس کوچک سبکبار

بیا بغلم استاد ...!


بیا بغلم استاد ...!
























منبع تصاویر: خبرگزاری مهر

شخصیت آینده کودکان این سرزمین چه می‌شود ؟؟


«بِن تِن» و «هانا مونتانا»؛ شخصیت آینده کودکانمان می‌شود


احتمالاً کسی نباشد که «بن تن» را نشناسد؛ کودکی که با دست بندی فضایی می تواند به 10 شکل گوناگون تبدیل شده و مردم را از خطرات و حوادث عجیب حفظ کند.
 
هیچ اسباب بازی فروشی نبود که گونه ای از اسباب بازی های بن تن را نداشته باشد؛ همه فروشگاه ها پاک کن، جامدادی، خط کش و انواع لوازم التحریر بن تن را دارند؛ کافی است سری به لباس فروشی های سطح شهر بزنید تا انواع تی شرت های این شخصیت مشهور را بوفور ببینید.
 
شخصیتی ناسازگار و زیاده خواه که با اعمالی قهرمانانه، منجی بشریت شده و احتمالاً قدرتش از خدا هم بیشتر است؛ یعنی برخی بچه ها این گونه فکر می کنند.
 
می دانیم كه تخیل بچه ها، تصویری است و نمی توان مفهومی انتزاعی را بدون پشتوانه تصویری در ذهن کودکان وارد كرد، بنابراین طبیعی است کودکان بگویند: «هر چند خدا قوی است، اما نیروی بن تن بیشتر است.»
 
وقتي قهرمان های غربی بدون در نظر گرفتن شرایط فرهنگی وارد کشور می شوند، عواقبی بهتر از این را نمی توان انتظار داشت.

مصرف مصرف‌گرایی و اسراف در اسراف‌زدگی
 
نمی دانم «Hannah Montana» را می شناسید یا نه، اما اگر او را نمی شناسید، به اولین کودکان و نوجوانان اطراف خود رجوع کنید تا اطلاعات کاملی از نام و مشخصات او را در اختیار شما قرار دهند.
 
دختری 20 ساله که در 14 سالگی از شهرتی عجیب برخوردار شد؛ البته این نامی است که در جهان او را معروف ساخت؛ اسم اصلی او «مایلی ری سایرس» است که با بازی در نقش «هانا مونتانا»، بیشتر او را به همین نام می شناسند.
 
مونتانا بازیگر، خواننده پاپ و رقاصی است که ذهن نوجوانان بسیاری را مسحور خویش ساخته است؛ البته نظام عظیم رسانه ای غرب  در برجسته کردن نام او در جهان نقش اصلی را ایفا کرد.
 
چقدر سخت است کار والدینی که می خواهند کودکان خود را دین باور بار بیاورند! والديني كه کودکشان به فروشگاهی وارد می شود و بهانه محصولی با عکس های پر رنگ و لعاب این شخصیت مشهور را می گیرد، چه باید بکنند؟! مگر می توانند در مقابل بهانه گیری ...


متن کامل را در ادامه مطلب بخوانید ...
ادامه نوشته

آواز بلند می‌گفت: چرا به جبهه نمی‌روم!


رمان‌های دفاع مقدس را که مرور ‌کنی می‌بینی در آن سال‌های جنگ و سال‌های پس از جنگ، بیش‌تر موضوع و موقعیت داستان «جبهه» است. این جریان تا سال‌ها بعد از آن هم ادامه پیدا می‌کند. اولین خط درگیری با دشمن برای نویسنده بیشتر جذاب بود و البته مخاطب هم بیشتر دوست داشت همان فضا را درک کند. مخاطب هم دوست داشت خودش را در حساس‌ترین نقطه درگیری حس کند. دیگر این که در بسیاری از آثار دفاع مقدس تیپ مورد توجه همان تیپ رزمنده‌ی بسیجی است. بعد از آن و در فاصله‌ای دورتر از لنز دوربین نویسنده، جنگزده‌ها قرار دارند.

اما هرچه به لحاظ تاریخی از جنگ دور می‌شویم نگاه آدم‌های دیگر که همیشه در حاشیه بوده‌اند هم اهمیت پیدا می‌کند. نویسنده از خودش می‌پرسد آن کودکی که پدرش شهید شده چگونه به جنگ می‌اندیشد. نگاه یک نوجوان دبیرستانی که مردد است به جبهه برود یا نرود هم برایمان جالب می‌شود. و این اتفاقی است که در رمان خواندنی «علی‌اصغر عزتی‌پاک» افتاده.

نویسنده رمان «آواز بلند» این بار به سراغ یک نوجوان دبیرستانی به نام حبیب رفته که در شهر همدان زندگی می‌کند. همدانی که زیر بمباران دشمن به سختی نفس می‌کشد اما مقاومت می‌کند. دایی هادی به جبهه رفته و مفقودالاثر شده و این بزرگترین دغدغه‌ی این خانواده است. دغدغه‌ای که پدر خانواده را مجبور می‌کند برای پیدا کردن پسرش راهی جبهه‌های غرب شود و آنجا به سراغ کومله‌ها برود. اما حاج فرامرز، پدربزرگ حبیب نهایتا دست خالی به همدان برمی‌گردد. این وسط حال و احوال ناساز مادربزرگ باعث می‌شود حاج فرامرز یکی دو روزی خبر شهادت پسر را از مادر مخفی کند و… باقی‌اش را می‌گذاریم برای خودتان تا لذت خواندنش برایتان محفوظ بماند.

حماسه اولین احساسی است که در رابطه با دفاع مقدس به ذهن ما می‌رسد. آدم فکر می‌کند همه‌ی آدم‌های داستان باید رزمنده‌های پروپاقرص جان به کف باشند. اما حالا که کمی از جنگ فاصله گرفته‌ایم در رمان «آواز بلند» می‌بینیم که یک نوجوان درون‌گرا بین دوراهی رفتن و نرفتن گیر کرده‌است. از یک طرف دایی مصطفی او را به رفتن ترغیب می‌کند و از طرف دیگر درس و دانشگاه و تعلقات دیگر (و شاید ترس!) نمی‌گذارند که او به راحتی از شهرش دل بکند. حبیب واقعا یک نوجوان درون‌گراست که خلوت خانه مادربزرگ را بیشتر از خانه خودشان دوست دارد. توی ذهنش ماجراهایی می‌سازد و جاهایی می‌رود و مدام از این سوال که «چرا به جبهه نمی‌روم؟» تن می‌زند.

سطر به سطر آواز بلند ما را به وسط کشمکش‌های عاطفی شخصیت‌ها هل می‌دهد. و این خودش نکته‌ای است. رمان جنگ حالا خیلی بیشتر از این که به کشمکش‌های فیزیکی بین دو جبهه متخاصم فکر کند، به کشمکش‌های عاطفی و فکری بین آدم‌های یک شهر و یک خانواده و حتی کشمکش‌های یک فرد با خودش فکر می‌کند. عزتی پاک به انعکاس وقایع و مصیبت‌ها در درون آدم‌های داستانش فکر می‌کند و خودش هم مثل یک آینه دریافت‌هایش را منعکس می‌کند. مهم‌تر از انفجار یک بمب، احساسی است که با این انفجار در دل آدم‌های داستان پیدا می‌شود. این طوری است که می‌بینیم بعضی از احساس‌های گنگ در پشت ذهن آدم‌ها، که نه در زمان جنگ نه حتی در ادبیات جنگ، پیش از این ظهور و حضور نداشته‌اند، حالا سر و کله‌شان پیدا می‌شود.

«آواز بلند» را موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب سال ۱۳۹۱ منتشر کرده و ۳۵۰۰ تومان قیمت این کتاب رقعی ۱۳۸ صفحه‌ای است. آواز بلند تاکنون سه بار تجدید چاپ شده است.


تریبون مستضعفین- مجید اسطیری

مسئولین کمی بیشتر بیاندیشید ...


سال تحصیلی جدید دانشگاه ها شروع شده ومسئولین دانشگاه ها برای ایجاد فضای علمی در سطح دانشگاه ها دست به کار شدند و در کنار آن دانشجویان  نیز تکاپوی خود را برای کسب علم آغاز کرده اند

اما این یه استثنایه خاص داره ، اونم اینکه بعضی جاها انگاری خوابشون رفته ، شایدم یادشون رفته ، بالاخره یه اتفاق نادری رخ داده ...
دانشگاه آزاد اسلامی  واحد بندر انزلی از اون استثنائات هست ....
انتخاب واحد رو دهه ی آخر شهریور انجام دادیم، وطبق برنامه باید ازاول پاییز به دانشگاه برای شروع کلاس ها رجوع میکردیم
وقتی پیگیرشروع کلاس ها شدیم ، خبر دار شدیم که ساختمان دانشگاهی کلیور فروخته شده ، ساختمان دیگری هم به واحد بین الملل فروخته شده است و ساختمان گیلار هم به سما داده شده و ما بچه های حقوق چشممون باید به طالب آباد باشه تا ان شا الله روزی افتتاح میشه ...
همون دانشگاهی که چند رئیس دانشگاه به خودش دیده و هنوز هم کار داره ، اونم چه کارهایی ، یه سری مشکلات هست که امیدواریم مسئولین کمی بیاندیشن ...
اولین نکته ی سایت دانشگاهی طالب آباد ، نبود پارکینگ ماشین های دانشجویان هست ، دانشگاه در کنار خیابان احداث شده وپارکینگ در نظر گرفته شده فقط  جوابگوی تعدادی و درصدی از ماشین های دانشجویان میباشد ، دانشجویان میدانند که حداقل بالغ بر 1000 دستگاه ماشین روزانه اطراف دانشگاه در سایت های کلیور و گیلار پارک میشدند که با این تفاسیر در این سایت جدید مشکلات بسیاری در این زمینه داریم
نکته ی بعدی اتوبان در کنار دانشگاه هست ، دانشجویان دانشگاه اغلب ساکن رشت هستند ، حالا شما در ذهن خود ترسیم کنید که از سواری یا مینی بوس پیاده شده و باید از اتوبانی که در وسط آن گاردریل هست عبور کنند ، یاد دانشگاه پیام نور واحدی افتادم که به دلیل نداشتن پل عابر پیاده چند دانشجو کشته شدند و بعد از این حوادث مسئولین اقدام به نصب پل عابر پیاده نمودند ، امیدوارم مسئولین از الان به فکر این مسئله ی مهم و حیاتی باشند ...

کاش مسئولین دانشگاه به جای قول حضور دانشجویان از ابتدای سال 91 در دانشگاه جدید ، و به جای عجله کردن در انتقال دانشجویان و ساخت و ساز سایت جدید دانشگاهی ، کمی هم به مصلحت دانشجویان فکر میکردند و این انتقال را در فرصت مقتضی در پایان ترم انجام میدادند ...
مسئولان محترم دانشگاه ، مشکلات دانشجویان را درک کنید و بدانید که حل مشکلات از اولین وظایف شما مسئولین هست 


امیدوارم مسئولین کمی بیشتر بیاندیشن ...



                                                                                                            والعاقبه للمتقین

توهین هایی که دیده نشدند / توهین به اسلام در بازی های رایانه ای +تصاویر


(بسم الله الرحمن الرحیم)

دشمنی غرب با ادیان آسمانی و به خصوص اسلام، موضوع تازه ای نیست و سالیان سال است که در فیلم های هالیوودی و غیر هالیوودی شاهد تاخت و تاز و توهین آن ها به این دین مقدس و پاک هستیم.

جدیدترین نمونه این توهین ها و هتاکی ها هم ساخت فیلم موهن کارگردان اسرائیلی-آمریکایی است که خشم یک میلیارد مسلمان در سراسر جهان را برانگیخته و احساسات آن ها را جریحه دار کرده است.

اما در این بین، در بخش دیگری از رسانه های غربی، توهین هایی به خداوند یکتا، ساحت مقدس انبیاء الهی، ائمه اطهار و کتب آسمانی در حال انجام است که چندان به چشم نیامده و از دیده ها پنهان مانده اند.

توهین هایی که در بازی های رایانه ای غربی به مقدسات صورت می گیرد، نه تنها خشم و انزجار مسلمانان را به همراه نداشته، بلکه متأسفانه خیلی از این بازی ها زینت بخش اوقات فراغت جوانان مسلمان نیز شده اند!!

عدم شناخت و اطلاع مسئولین و خانواده ها از محتوای بازی های رایانه ای و کم اهمیت دانستن این مقوله، باعث شده تا هتاکی ها در این رسانه فراگیر، ادامه یابد و روز به روز شاهد ساخت بازی هایی با سوژه توهین به مقدسات باشیم.

باید توجه داشت که غرب در حال برنامه ریزی برای از بین بردن قبح مقدسات در میان جوانان مسلمان است تا نسل بعد (جوانانی که در آینده حاکمیت کشورهای اسلامی را در دست خواهند داشت) نسبت به تعصبات دینی که مانعی جدی بر سر راه نفوذ غرب خواهد بود، بی تفاوت باشند و زمینه نفوذ هر چه بیشتر غرب به ممالک اسلامی و غارت منابع آن ها را فراهم نماید.

از این رو، در این مقاله قصد دارم تا با معرفی اجمالی چند نمونه از این بازی ها، خانواده ها و جوانان عزیز را با بخشی از ابعاد توهین ها در بازی های رایانه ای آشنا نمایم. لازم به ذکر است که تحلیل کامل تک تک این بازی ها در آینده ای نزدیک قرار داده خواهد شد.

خداوندی که جسم دارد و ناتوان است!!

یکی از مواردی که در برخی از بازی های رایانه ای به شدت مورد هجو قرار می گیرد، موضوع خداوند و ناتوان نشان دادن اوست. در چندین بازی مختلف، خداوند به شکلی مادی توصیف شده، عاری از خطا نیست و حتی توان لازم برای رسیدگی به امور بندگان خود را ندارد! به عنوان نمونه می توان به بازی های Black & White و El Shaddai: Ascension of the Metatron اشاره نمود.

Black & White:

در این بازی شما در نقش خدا بازی می کنید. طی یک اتفاق، کودکی درون دریا گرفتار می شود و پدر و مادرش از خدا می خواهند که او را نجات دهد. در این هنگام صدای آن ها به عرش رسیده و سپس خداوند در قالب یک دست بزرگ، در زمین ظاهر شده و کودک را نجات می دهد.

پس از این واقعه است که خانواده کودک توانمندی های خدای ناجی را برای مردم روستای خود بازگو می کنند و از آن به بعد، خدا در قالب بت و عبادتگاه مورد پرستش قرار می گیرد. بازیکن باید در قالب خداوند، به مردم سرکشی کرده و دعاهای آن ها را مستجاب نموده و برای آن ها معجزه نماید!

در این بازی قدرت و توان خداوند به میزان پیروان و عبادت کنندگان وی بستگی دارد و ...

 متن کامل را در ادامه مطلب بخوانید ...
ادامه نوشته

چه كسي بايد پاسخگو باشد؟ با توصيه‌هاي فرهنگي رهبري چه كردند؟


1. پرده اول: مظلوميت فرهنگ

دیدبان: در دومين ديدار سالانه هيات دولت نهم با رهبر معظم انقلاب اسلامي، در چهارم شهريور 1386، رهبر معظم انقلاب تعبيري را در باب فرهنگ به كار بردند كه به خوبي بيانگر وضعيت فرهنگ در كشور و برنامه ريزي‌هاي مسوولان بود. ايشان از فرهنگ به عنوان يك بخش مظلوم نام بردند و سفارشي به مسوولان كشور به خصوص دولت وقت نمودند كه حاكي از غفلتي در دولت و يا حداقل نقطه ضعفي در عملكرد كلي دولت در كشور بود. رهبر معظم انقلاب در اين ديدار خاطر نشان كردند: 

«نكته ى بعدى كه مى خواهم سفارش كنم، اين است كه از بخش فرهنگ رفع مظلوميت كنيد. بخش فرهنگ انصافاً بخش مظلومى است. الان در گزارش آقاى رئيس جمهور، اصلاً اسمى از فرهنگ نيامد؛ يا در اولويت بنديها اين اولويت فداى اولويتهاى ديگر شد و آنها تقدم پيدا كرد كه در كوتاهى وقت، بيان بشود! اين مظلوميت است ديگر. واقعاً مسأله ى فرهنگ را دست كم نگيريد. خيلى از مشكلات جامعه ى ما با فرهنگ سازى حل مى شود. توجه بكنيد كه امروز، عمده قواى دشمنان ما در جبهه ى فرهنگى دارد كار مى كند. اين جنگهاى روانى، اين فعاليتهاى فرهنگى، اين بودجه هاى پنهان و آشكارى كه براى منحرف كردن ذهنها مى گذارند، همه اش مربوط به مسئله ى فرهنگ است. فرهنگ مثل هواست كه انسان وقتى كه اين هوا را استنشاق كرد، با هوايى كه استنشاق كرده و با آن جانى كه گرفته، مى تواند دو قدم بردارد و جلو برود؛ بقيه ى كارها همه برخاسته ى از آن چيزى است كه شما استنشاق كرده ايد. اگر چنانچه يك جايى، هواى مسمومى تزريق بشود، نتيجه اى كه در اندامها ديده خواهد شد تابع آن مسموميتى است كه در اين هواست. اگر فضا را با دود يا مخدرى تخدير كنند، وقتى شما آن را استنشاق كرديد، رفتار شما متناسب با آن چيزى خواهد شد كه استنشاق كرده ايد؛ فرهنگ يك چنين حالتى دارد. فرهنگ را دست كم نگيريد؛ خيلى مهم است. بنابراين صرف وقت كنيد و در بودجه هم برايش پول و فصول قابل توجهى بگذاريد تا جهتِ ارزشى به فرهنگ بدهيد. از جمله ى كارهايى كه مسؤولين فرهنگى دولت خيلى بايد به آن بپردازند و واقعاً يك دقيقه را در آن فروگذار نكنند، اين است كه به فرهنگ عمومى جامعه و ابزارها و وسائل فرهنگى، جهت ارزشى بدهند. چون تلاش زيادى شده تا جريانهاى فرهنگى و عاملهاى فرهنگى - هنر و ادبيات و شعر و سينما و بقيه - در جهت غير ارزشى حركت كنند و راه بيفتند. شما بايد كمك كنيد و همه ى تلاشتان را بكنيد كه به تحركات فرهنگى كشور در جهت ارزشى جهت بدهيد.»
 
اين بيانات به صراحت حاكي از آن است كه رهبر معظم انقلاب دغدغه‌اي جدي و اساسي در مورد فرهنگ دارند و نيز به خوبي نشان مي‌دهد كه ايشان از ميزان توجهي كه به فرهنگ صورت مي‌گيرد ناراضي هستند و خواهان توجه بيشتر مسوولان كشور به وضعيت فرهنگي و برنامه‌ريزي فرهنگي در كشور هستند. 
 
2. پرده دوم: حركت آغاز مي‌شود؟
 
در گزارش سال 1387 دولت از فعاليت‌هاي فرهنگي صورت گرفته سخن مي‌گويد اما واكنش رهبري و توصيه ايشان نشان از آن دارد كه ايشان توقع كار فرهنگي بسيار عميق‌تر و جدي‌تري نسبت به مقوله فرهنگ دارند چنان كه به اختصار بيان مي‌دارند:


متن کامل را در ادامه مطلب بخوانید ...
ادامه نوشته

چرا به بودا توهین نمی‌کنند؟


بیش از یک هفته پیش بخشهایی از یک فیلم سخیف و اهانت‌بار نسبت به پیامبر بزرگ خدا صلی‌الله علیه و آله منتشر شد. هر کسی به نوبه خود این خاک‌پاشی به چهره خورشید را تقبیح کرد. چند خطی که این قلم می‌نویسد نفعی به ساحت قدسی حضرت ختمی مرتبت نمی‌رساند؛ بلکه صرفاً مرهمی است بر دل زار خودم.

همه می‌دانیم که سابقه توهین به رسول گرامی خداصلی‌الله علیه و آله به همان آغاز رسالت ایشان باز می‌گردد. محمدصلی‌الله علیه و آله پیش از آغاز نبوت، چهل سال در میان مردم عصرش زیست و در این سالها نه تنها به او توهین نمی‌کردند، بلکه آن‌قدر بدو اعتماد داشتند که «امین» بخواندندش.

اما همین‌که او رسالتش را اعلام کرد و پیروانی گرد او را گرفتند، آزارها شروع شد. سنگش زدند، خاک و خاکستر و حتی شکمبه گوسفند بر سر او ریختند؛ دیوانه‌اش خواندند و او را جادوگر دانستند، حصرش نمودند و در نهایت قصد جانش کردند. خلاصه آنکه عرب جاهلی آنچه در توهین و آزار می‌توانست در مقابل رسول مکرم خدا به جا آورد.

به راستی چه شد که عرب آن روزگار به ویژه قریش، پسرعموی خود، محمد امینصلی‌الله علیه و آله را سزاوار این همه آزار و توهین و جسارت دید؟ جز آنکه دعوت او در تعارض با منافع و خواسته‌های آنان بود؟ اگر پیامبر خدا مردم را به دینی فردی و بی‌دردسر دعوت می‌نمود، آیا این همه با او مخالفت می‌شد؟ قریش حتی حاضر بود در برابر دست کشیدن پیامبر از دعوتش بدو ثروت و قدرت ببخشد.

نگاهی کنیم به امروز خودمان. چرا چهل سال پیش این حجم گسترده اسلام‌هراسی وجود نداشت؟ چرا هالیوود آن زمان فیلمهای ضداسلامی تولید نمی‌کرد؟ چه شده که روز به روز بر حجم و گستردگی هجمه به اسلام افزوده می‌شود؟ سی و اندی سال قبل مردم ایران، انقلابی را به ثمر رساندند که در تعارضی آشکار با انگاره‌های جامعه‌شناسان غربی، مبتنی بر دین بود؛ دینی که نه تنها فردی و منزوی نبود بلکه دینی توأمان فردی و اجتماعی و البته عملیاتی است. در پی آن در منطقه غرب آسیا گروههای اسلامی به تدریج از اقلیت محض خارج شدند و در تمام نقاط جهان گرایش به اسلام به شکل ویژه‌ای رو به فزونی گذاشت. از همان زمان هر چه پیش آمده‌ایم بر ابعاد دشمنی غرب با اسلام افزوده شده است.

اسلام آمریکایی

به راستی اگر پیروان محمدصلی‌الله علیه و آله در دوره اخیر همچون اعصار پیشین، به پیروی از الگویی دینی ادامه می‌دادند که ضرری برای سردمداران غرب (و مشخصاً صهیونیزم جهانی) نمی‌داشت، چرا باید وارد چنین کارزار سختی با جهان اسلام می‌شدند؟ آیا تردیدی وجود دارد که آنها با تدینی که در آن به منافع آنها خللی وارد نشود کاری ندارند؟ در همین ایران پیش از انقلاب ما، دیندارانی بودند که همه مسائل و مشکلات را احاله کرده بودند بر دوش امام عصرعجّل‌الله تعالی فرجه و جز دعا برای ظهور و البته مبارزه با اهل سنت و بهائیت وظیفه‌ای برای خود نمی‌دیدند؛ و ابداً کاری به این نداشتند که مؤسس و مسبب بهائیت انگلیس است، حامی‌اش آمریکا و مرکزش اسرائیل. غرب چرا باید با چنین دینداران بی‌خطر و آزاری مبارزه کند؟ چرا غرب نه تنها به بوداییان حمله نمی‌کند، بلکه زمینه‌های ترویج عرفان بودایی را نیز در جوامع خود فراهم می‌آورد؟ اصولاً تفکر بودایی مگر چه ضرری می‌تواند برای غرب داشته باشد؟

چرا این همه شبکه ماهواره‌ای تندور سلفی و در مقابل شبکه‌های به ظاهر شیعی که مدام اختلافات مذهبی را ترویج و تهییج می‌کنند مسدود نمی‌شوند؟ شبکه‌هایی که بعضاً به صورت علنی مروج خشونت هستند و حکم تکفیر و حتی قتل مخالفان خود را می‌دهند. اما در همین حال شبکه المنار حزب‌الله مسدود می‌شود.

دوره اسلام بی‌خاصیت یا به تعبیر دقیق و بی‌نظیر خمینی کبیر، «اسلام آمریکایی»، به سر آمده است؛ اسلام مستکبران، اسلام مرفهان بی‌درد و اسلام فرصت‌طلبان. اینک دوره اسلام ناب محمدیصلی‌الله علیه و آله است؛ اسلام پابرهنگان زمین، اسلام مستضعفان، اسلام رنجدیدگان تاریخ. و بدیهی است که سرمایه‌سالاران صهیونیست و عروسکان غربیشان چنین چیزی را بر نمی‌تابند و سعی در تسکین خشم بی‌نهایت خود با هتاکی و جسارت و فحاشی دارند.


منبع : www.qiam.ir